برای مطالعه قسمت هفتم این داستان کلاسی که توسط محمدحسین صانعی پور نوشته شده است به ادامة مطلب مراحعه نمایید :
نوید گیج شده بود نمیدانست چیکار کند: که آیا مساله را به آقای طاهری بگوید یا نه آخرسر رفت سر ایده ی اولیش که به کیهان بگوید نوید پیش خودش گفت که اگر به کیهان بگویم شاید شک کند و من را سوال پیچ کند و آخر هم بفهمد(راستش نوید از این می ترسید که کس دیگری به جای او راز زیرزمینی باستانی را کشف کند ) بعد از مدتی نوید از فکر کردن خسته شد و رفت خانه که کمی استراحت کند وقتی به خانه رسید بعد از مدتی سهیل به او زنگ زد
سهیل: سلام نوید چرا نیومدی مدرسه
نوید : خب راستش سرما خورده بودم
سهیل : فردا میتونی بیای
نوید: فک نکنم
سهیل: باشه. پس تکلیف هارو یادداشت کن1.باید بری تو اینترنت راجع به غربال اراتستن تحقیق کنی و
هنوز حرف سهیل تمام نشده بود که نوید با شنیدن کلمه ی اینترنت جرقه ای در ذهن زد و گفت : "یس" (یا همونyes) فهمیدم ( راستش حواسش نبود که سهیل پشت تلفن است ) سهیل با شنیدن این کلمه تعجب کرد و گفت : برای این که تکلیف داریم میگی "یس"
نوید من من کرد و برای اینکه ضایع نشود گفت: الان باید برم شام بخورم فردا ازت تکلیف هارو می پرسم
سهیل گفت: میخوای شام بخوری الان که ساعت شیشه
اما نوید اهمیتی به حرفش نداد و گوشی را قطع کرد
(در واقع نوید به این فکر افتاده بود که در اینترنت دنبال آن کلمه های روی قطعه بگردد و در این صورت میتواند بدون اینکه از کسی کمک بخواهد راز کلمات را کشف کند ) رفت تو اینترنت کنی گشت زد و بعد در مورد خط میخی مطالبی پیدا کرد بو همه ی سایت هایی که رفت معنی آن حروفی که در قطعه بود نداشت
نوید عصبانی شد قطعا اگه سایت ها چیزی نداشتند معلم تاریخ و کیهان هم چیزی از آن نمی فهمیدن از طرفی دیگر مادر نوید فهمیده بود که او امروز به مدرسه نرفته پس او را به شدت تنبیه کرد(نوید فکر کرد که دیگر قضیه ی زیر زمین باستانی را فراموش کند و مثل روز های عادی به مدرسه برود و درسش را بخواند
نوید وقتی در رخت خواب رفت که بخوابد اما قضیه ی زیرزمین باستانی او را رها نمیکرد سرانجام به خواب رفت اما بو خواب هم خواب زیر زمین باستانی را دید راستش خواب دید که داریوش دارد او را به خاطر دزدیدن قطعات کتک میزند
نوید صبح روز بعد به مدرسه رفت و ...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.