شنیدم که یک داور گوشتتلخ
قضاوت همیکرد در لیگ بلخ!
آوانتاژ را کرده کلاً رها
خطا میگرفتی ز باد هوا
نبودی به هنگام بازی حلیم
بدادی فقط قرمزِ مستقیم!
ز ترسش نیارست کردن نگاه
به چشمان او صاحبِ باشگاه!
نه اهل تعامل نه اهل تماس
تو گویی که ضد بود با اسکناس!
(گر اینها شود جمع در داوری
شود داوری شغلِ درد آوری!)
قضا را به پارتی دو تن نانجیب
خوراندند او را دوایی عجیب
در اول دچارِ کمی رعشه شد
سپس نشئه-یعنی همان «نعشه»(!)-شد!
چه دارو کزآن داور تیزخشم
فسرد و پس از آن فقط گفت:چشم!
به کرّات غش کرد در داوری
گهی اینوری و گهی آنوری
در این مستطیل طویل و عریض
بخواهم ز حق: اشفِ کُلَّ مریض!
سعید سلیمانپور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.