بچه های کلاس 203:

اگر پیشنهادی در مورد نام داستان دارید، همین جا اعلام کنید. نظر دادن در مورد داستان را هم فراموش نکنید.

---

چند وقتی اتفاقی بین ما و کلاس 4/3  نیفتاد و مدرسه در آرامش بود تا این که دور دوم مسابقات والیبال شروع شد. طبق قرعه در بازی اول ما باید با 1/3 و در بازی  دوم که مسابقه ی فینال بود باید با برنده ی بازی 4/3  و 2/3 بازی میکردیم.

روز بازی همه با استرس وارد مدرسه شدیم ولی خوب خدا رو شکر بهمون گفتن بازی زنگ تفریح سوم شروع میشه. پس بازیکن های والیبال کلاسمان وقت کافی برا تمرین داشتند با این حال به نظر من نیازی به تمرین نبود چون1/3  خیلی تیمش ضعیف بود.

به هر حال صبح در حال گپ و گفت با بچه ها بودم که زنگ خورد.

همه به صف شدیم و صبحگاه اجرا شد و به کلاس هامون رفتیم. زنگ اول ما شیمی داشتیم معلوم نبود این بار آقای خمسه چه کار می کند و چه بدی هایی از کلاس ما می گوید. آقای خمسه با عصبانیت وارد کلاس شد و کتش را آویزان کرد دستی به مو های بلندش کشید .او همیشه به مو هایش اهمیت می دهد و گاهی اوقات در کلاس مو هایش را شانه می کند و همیشه به فکر مو هایش است آمد و کشوی میز را کشید و وقتی دید ماژیک در آن نیست عصبانی تر شد و به من گفت ماژیک بیاورم .حالا بگرد و ماژیک پیدا کن. آخر 4/3 ای ها ماژیک های ما را بر می داشتند. رفتم پایین و با کلی تمنا و التماس آقای کریمیان ماژیکی به من داد . وقتی ماژیک را به او دادم حتی تشکر هم نکرد و شروع کرد به درس دادن همه ی کلاس ساکت بودند . و از صدای یکنواخت او گرفته و چهره ی خشمگینش خسته شده بودند و منتظر زنگ بودند وقتی هم که زنگ خورد گفت کلاس 4/3 با وجود دو جلسه تعطیلی از شما جلو ترند .این را که شنیدم حسابی به هم ریختم. عجیب این است که روی لبهای بعضی از بچه ها لبخند شیطانی به چشم میخورد.

به هر حال زنگ بعد آزمایشگاه داشتیم آقای خمسه گفت برویم آزمایشگاه و رضا را اخراج کرد چون روپوش نیاورده بود

آقای خمسه گفت هر کس که بعد از من برسد جریمه می شود و باید زنگ تفریح بماند و وسایل آزمایشگاه را جمع کند .بنا براین بچه ها به شامورتی بازی خود وقت نداشتند چون در آن صورت باید صبر می کردند آقای خمسه برود . ومتاسفانه سیاوش جریمه شد. .آقای خمسه آزمایش را توضیح داد. چون آزمایش خسته کننده ای بود ما سریع انجامش دادیم و من نشستم و شروع کردم به یادداشت جزوه ها ولی هم گروهیم کیان شروع کرد به مخلوط کردن مواد روی میز . او علاقه ی زیادی به مواد شیمیایی و در کل درس شیمی داشت. و در کل یواشکی مقداری آب در بشرش ریخت و محلول قرمز شد . او سعی می کرد محلول را خوش رنگ تر کند ولی با اضافه کردن مواد جدید بد رنگ تر هم شد و محلولش سبز  شد. و در نهایت  مایعی را که معلوم نبود چیست را در بشر ریخت و رنگش سبز لجنی شد.و سپس بی خیال شد چون کار هایش نتیجه نمی داد. و فقط بوی بدی می داد کیان پسر بامزه و با ادبی بود و البته فداکار .او بشر را بالای قفسه گذاشت و البته صندلی معلم زیر قفسه بود .دیگر کلاس خسته کننده شده بود و منتظر زنگ بودم که یک هو سیاوش از آقای خمسه پرسید((مو هاتونو با چه شامپویی می شویید) خداراشکر زنگ خورد و همه ی بچه ها به سوی در دویدند به جز سیاوش که آقا او را نگه داشته بود. آقای خمسه هم نشست روی صندلیش که گزارش کار های آزمایشگاه را بخواند . سیاوش همه جا را مرتب کرد و فقط باید قوطی آهک را در قفسه می گذاشت ولی جای آهک در قفسه ی هشتم بود پس سیاوش سعی کرد که دستش را به         طبقه ی هشت برساند و این باعث تکان خوردن قفسه شد و محلولی که کیان درست کرده بود افتاد روی سر آقای خمسه و صدایی که آمد معلوم نبود صدای شکستن بشر است یا سر آقای خمسه. سر او زخم شده بود و ماده ی لجنی رنگ که کف کرده بود روی سر آقای خمسه جلزولز می کرد من دویدم تا به کسی اطلاع دهم . استرس داشتم و ضربان قلبم را حس می کردم در نهایت آقای کریمیان را دیدم و برای او اتفاقات را توضیح دادم

---

بردیا رحمتی کامل ویرایش سامان القاصی و کیارش نیکو