بچه های کلاس 203:
اگر پیشنهادی در مورد نام داستان دارید، همین جا اعلام کنید. نظر دادن در مورد داستان را هم فراموش نکنید.
---آقای کریمیان سریع به بیمارستان زنگ زد و آمدند و آقای خمسه را بردند.وقتی آقای کریمیان خیالش از آقای خمسه راحت شد، سیاوش را برد به دفتر. انگار بعد از صحبت با سیاوش با والدینش تماس گرفته بود چون والدین سیاوش وقتی که زنگ تفریح سوم خورد، به مدرسه آمدند. سیاوش هم یکی از مهره های کلیدی تیم بود و متاسفانه آقای کریمیان اجازه نداد که بازی کند و ما هم یکی از بازیکن های تعویضی رو وارد بازی کردیم. طی بازی نبود سیاوش احساس می شد و به خاطر همین ما ست اول را باختیم و زنگ خورد.
بعد هم مشکل سیاوش حل شد. البته واقعا هم تقصیر سیاوش نبود به خاطر همین سیاوش به کلاس برگشت.
زنگ چهارم ما ریاضی داشتیم و آقای احمدی- معلم ریاضی- وارد شد و درس را شروع کرد. بعد از ۵۵ دقیقه تحمل کردن کلاس ریاضی، زنگ خورد قرار بود که بازی والیبال ادامه پیدا کند و چون زنگ تفریح چهارم، زنگ ناهار بود؛ طولانی تر از بقیه ی زنگ ها بود و وقت داشتیم که دو ست را برگزار کنیم. طی این دو ست با حضور استثنایی سیاوش و طرفداران ما، با اختلاف بالا هر دو ست را بردیم و هر تیمی زود تر دو ست را پیروز می شد برنده ی بازی بود، پس ما به فینال راه یافتیم و به همین خاطر خیلی خوشحال بودیم. در این بین آراد آمد و به کیان گفت : فکر کردی می تونی قصر در بری؟؟من به مدیر همه چیز را میگویم.
-نه این کار را نکن .
-اگی نمی خوای این اتفاق بیفته ....
بعدش کامپیوتر داشتیم خدا را شکر معلمان کامپیوتر خوش اخلاق بودند و با کلاس ما مشکلی نداشتند و بنا بر این ما دو زنگ خوب و بدون دعوا را گذراندیم .
فردای آن روز ما امتحان فیزیک داشتیم. به خاطر همین وقتی که به خانه رسیدم بلافاصله لباسم را عوض کردم ، دست و صورتم را شستم و دفتر فیزیک و کتاب درسی علوم را برداشتم و به اتاقم رفتم و هر چی معلم درس داده بود را خوندم و بعدشم از اتاقم اومدم بیرون وبازی رئال مادرید و بارسلونا را تماشا کردم. متاسفانه رئال مادرید محبوب من یعنی بارسلونا را سه به یک برد و من واقعا از تیکه های بچه می ترسیدم که فردا برم مدرسه ولی خوب چاره ای نداشتم به خاطر اینکه فردا به موقع بیدار بشویم بعد از اتمام بازی بارسلونا رفتم تو تختم و خوابیدم.
فردا صبح که وارد مدرسه شدم، همه ی بچه ها داشتند درباره ی بازی رئال مادرید و بارسلونا صحبت مبحث کردند، یکی میگفت:( همه گل های رئال مادرید شانسی بود.) یکی دیگه می گفت:( بارسلونا خیلی بد باخت.) یکی دیگه هم می گفت:( چون بازی وتو زمین رئال مادرید بود بارسلونا باخت.) و...
اون روز ما طبق قرعه کشی با1/3 بازی فوتبال داشتیم و اگر می بردیم بازی فینالمون با برنده ی بازی 2/3 و4/3 بود.
من خیلی استرس داشتم چون دروازه بان تیممان بودم و طبق گفته های مسئول بازی های فوتبال، ما زنگ چهارم بازی داشتیم.
زنگ خورد و ما به صف شدیم و مثل همیشه صبحگاه برگزار شد و ما به کلاس هامون رفتیم و امتحان دادیم. پس از زنگ تاریخ من و اعضای تیم برای تمرین به حیاط رفتیم و با تیم کلاس 1/3 به صورت دوستانه بازی کردیم و آن ها را در ضربات پنالتی بردیم و بعدش زنگ خورد و همینجوری ما زنگ ها را سپری کردیم تا اینکه زنگ تفریح چهارم شروع شد ومن و تیم کلاسمان وارد زمین فوتبال شدیم و تیم کلاس 4/3 هم آماده شد و بازی را شروع کردیم، همه داشتند ما را تشویق می کردند و ما هم کلاسمان را ناامید نکردیم و با دروازه بانی من و پاس گل رشید و گل پارسا که بقیه ی تیم را تشکیل می دادند ما یک بر صفر پیروز شدیم و با خوشحالی بقیه ی روز را سپری کردیم و من هم وقتی رسیدم خانه بازی را برای همه تعریف کردم و چون فردا امتحانی نداشتیم فقط تکلیف ادبیات را نوشتم و بعد از کمی تفریح خوابیدم.
فردا صبح وقتی به مدرسه رسیدم خیلی از بچه ها تکلیف ادبیات را ننوشته بودند و داشتند از روی برگه ی تکلیف دیگران، تکلیفشان را می نوشتند چون زنگ اول ما ادبیات داشتیم. ولی کلاس4/3 چون روز قبل ادبیات داشتند می آمدند و حواس بچه های ما را پرت می کردند. و این باعث شد هفت نفر از بچه ها اخراج شوند و آقای غلامی با وجود این که تاکنون با ما خوش اخلاق بود و معلم بسیار خوبی بود گفت: من از این که کلاس شما وضعش خیلی خراب تر از کلاس4/3 است تعجب می کنم و این را حتما به آقای رحمانی اطلاع می دهم .
بعد از مدتی زنگ خورد و همه وارد حیاط شدیم تا در ست اول بازی فینال تیممون که با برنده بازی 4/3 و 2/3 یعنی 4/3 بود، آن ها را تشویق کنیم ولی خوب علی رغم تشویق بی وقفه ی تیم والیبالمون ست اول را باختیم تا اینکه بعد از سپری کردن زنگ های تفریح و کلاسی در زنگ چهارم ست دوم و سوم بازی والیبال قرار بود که برگزار بشه و ما هم داشتیم تیم کلاسمان رو تشویق می کردیم و خدا رو شکر هر دو ست را بردیم و قهرمان شدیم و همگی آن روز خیلی خوشحال بودیم و فرصتی برای مسخره کردن بچه های 4/3 ایجاد شد با خوشحالی بقیه ی زنگ ها را سپری کردیم و به خانه هایمان برگشتیم.
---
بردیا رحمتی کامل-ویرایش سامان القاصی و کیارش نیکو
مخاطب در صورتی که تو مدرسه نباشه خیلی سر درنمیاره.
بعدش هم برای اسم گذاری کلاس ها عدد خیلی مناسب نیست.
چون بقیه کلاس ها نقشی خاصی ندارند بهتره حذف شن و فقط این دوتا کلاس رقیب بمانند